گفتگوی قطره و صدف

قطره ای در صدفی پنهان شد
رفته رفته به صدف مهمان شد
در نهانخانه تاریک صدف
چند روزی که گذشت
دید منزل تنگ است
کمی آرزده شد از خود پرسید علت آمدنم اینجا چیست ؟
قطره ها آزادند
چیست معنای خود آزاری من
اگر روزنه ای باز شود دور شوم ساکن منطقه روشن و نور شوم
صدف آهسته شنید این نجوا گفت
شکوه کم کن که در این بحر عمیق
ما نگردیم به کس یار شفیق
مثل تو در دل دریا کم نیست
ما به کس در دل خود جا ندهیم
تا ندانیم که ارزش دارد بی جهت مأوا ندهیم
اگر امروز تو در سینه من پنهانی
یا بقول خودت افتاده در این زندانی
مکن از بخت شکایت که بدون تردید
تودر این خانه تاریک شوی مروارید


فرم در حال بارگذاری ...